به کمکتون احتیاج دارم بزرگواران (مطلب خصوصی نیست،برای گرفتن رمز کامنت بگذارید.)

ساخت وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم از نظر روحی نیاز دارم یکعالمه بنویسم. مغزم نیاز به حرف زدن دارد. اما اینجا را بعضی از دوستان حقیقی و بچه های دانشگاه قدیم ها میخواندند. برای همین دست و دلم به نوشتن نمی رود. شاید هم یک وبلاگ دیگری دست و پا کردم و آدرسش را فقط به مجازی ها دادم. اصلا نمیدانم هنوز هم کسی اینجا را می خواند یا نه؟! اینستا که دیگر جای امنی نبود. پر از فک و فامیل عزیزدلم :)) و دوستان و آشنایان. فضای سمی اینستایِ گران البته مزید بر علت است و نخواستن به نرفتن را بیشتر و بیشتر در من فریاد می زند. داداشم دانشجوی یکی از دانشگاه های تهران است. حسابی دلواپسش هستیم. از وقتی دانشجو شده، کلا زیر و شد. -__- امیدوارم به سلامت و عاقبت بخیری دوران تحصیلش را تمام کند. + این روزها توی دل همه اعضای خانواده مان رخت میشورند. مشکلات و گرفتاری های متعدد و حالا هم این بل بشوی نکبت. خدا عاقبت داستان را بخیر کند.  + شده ایم چوب دو سر طلا. هم از اینطرف میزنندمان، هم از آن طرف. یکی هم نیست بگوید بابا همه با هم هستیم. اعصابمان دیگر کشش چالش های جدید را ندارد. اوضاع به طرز کشمشی قاراش میش است. ای کاش صاحبمان ظهور میکردند تا بالاخره اصلاحاتی از بنیاد رخ میداد. خسته ایم و فرسوده. اما امیدمان را از دست نمی دهیم. این میدان پایمردی و ایستادگی میخواهد. ان شاءالله که یک روز از همین روزها، گره این کلاف سر درگم مان را یکی یکی میجوری و راست و ریستش میکنی. + فریاد میزنیم همدیگر را قضاوت نکنیم و حکم ندهیم و وحشی نباشیم. اما خودمان همزمان همه اینها هستیم. پس بهتر است کمی سکوت کنیم و سوگواری خود را به شکل رمانتیکی به اتمام برسانیم. + دلم حرف زدن میخواهد. اما انگار هیچ کسی حال شنیدن ندارد. دلم برای مشاورم تنگ شد به کمکتون احتیاج دارم بزرگواران (مطلب خصوصی نیست،برای گرفتن رمز کامنت بگذارید.)...
ما را در سایت به کمکتون احتیاج دارم بزرگواران (مطلب خصوصی نیست،برای گرفتن رمز کامنت بگذارید.) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffiroozefam3 بازدید : 108 تاريخ : دوشنبه 11 مهر 1401 ساعت: 11:54

سلام میناجان از ۷ مهر ۳ روز گذشته و من با اینکه از قبل یادم بود تولدت را تبریک بگویم، اما واقعاً میان ازدحام کارهایم فراموش کردم. عزیزم تولدت با تأخیر مبارک نمی دانم کجای این کره خاکی هستی؟ هنوز هم ایران زندگی میکنی یا نه؟! چه شکلی شده ای؟ خانه تان ازآن جای قبلی جابه جا شده یا نه؟ فقط میدانم که دلم برایت تنگ شده است. دلتنگ آن شب هایی که یهویی زنگ میزدیم و صحبت میکردیم. دلتنگ خودت و خانواده مهربانت. این روزها زیاد یادت میکنم. آخر دختر نازنینم کشوی کش موها و کلیپس های مادرش را مدتیست فتح کرده و سراغ زیورآلات بدلی ام میرود. از من میخواهد که آن سرویس مهره ای سیاه رنگی که به من هدیه دادی بودی را برایش بیاویزم. اگرچه چند لحظه بیشتر تاب آن زیورآلات را ندارد، اما تند تند به اندازه چنددقیقه هایی یادت میکنم. :-* فضای مجازی من را به اعتیاد و وابستگی به خودش کشاند و آسیب های دیگری برایم داشت. اما دوستی های مجازی برایم یک رنگ و بوی دیگری دارند. چه روزها و شب هایی که ماها کنار هم زندگی کردیم. برکات این زیست مجازی هم کم نبود. اگر هنوز هم اینجا را میخوانی برایم راه ارتباطی بگذار. :) به کمکتون احتیاج دارم بزرگواران (مطلب خصوصی نیست،برای گرفتن رمز کامنت بگذارید.)...
ما را در سایت به کمکتون احتیاج دارم بزرگواران (مطلب خصوصی نیست،برای گرفتن رمز کامنت بگذارید.) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffiroozefam3 بازدید : 106 تاريخ : دوشنبه 11 مهر 1401 ساعت: 11:54